پرسش :
صلاح اخلاقي در ميان مسلمين و فساداخلاقي در غرب، نتيجهي چه عواملي است؟
شرح پرسش :
پاسخ :
تمام تعاليم اسلام بر مبناي اهداف عالي انساني تدوين يافته است و براي اين كه بتواند انسانها را به اين هدف متعالي برساند، دعوتش را از توحيد، آغاز و تمام قوانين خود را بر همين اساس تشريع نموده و معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن افزوده است.
اخلاقيات اسلامي در اسلام، با اندكي تجزيه و تحليل در قوس صعود به روح يكتاپرستي و توحيد برميگردد.[1]
در حقيقت ميتوان گفت كه صلاح اخلاقي به روحيهي توحيدي و همهي فسادهاي اخلاقي به روح ثنويت و ماديگرايي برگشت ميكند.
برخي با ديدن ظواهر غرب و برخوردها و رفتارهاي مردم آن سامان با يكديگر چنين حكم ميكنند كه آنان داراي فضايل اخلاقياند و جوامع آنها از بهترين جوامع بشري است و چنان شيفتهي غرب شدهاند كه به كلي مُهر تأييد بر كشورهاي غربي و مُهر بطلان به پيشاني جوامع مسلمان شرقي زدهاند.
پرسش ما اين است كه آيا واقعاً چنين قضاوت كلي در مورد اجتماع انساني صحيح است يا خير؟
در مقام پاسخ بايد ديد ملاك صلاح و فساد براي اين افراد چيست؟ آيا ملاك و معيار، رفتار شخصي افراد است و يا ميزان و ملاك، شخصيت اجتماعي افراد با يكديگر و با ديگران است؟ اگر ملاك صالح بودن يا فاسد بودن را، رفتار شخصي افراد يك جامعه با يكديگر بدانيم، اين سخن، درست است كه آنان ظواهر برخي از مسائل را رعايت ميكنند؛ ولي اگر ملاك را چيز ديگري بدانيم آنگاه كاملاً تلقي و برداشتها تغيير خواهد يافت.
توجه علامه (ره) و دقت ايشان در اين مسئله كه در راستاي ديدگاه و بينش عميق امام خميني(ره) نسبت به جوامع غربي است؛ براي نسل جوان ما بسيار آموزنده است. ايشان ميفرمايند:
به جان خودم سوگند، اگر جامعهي غرب را يك شخصيت ميديدند و اگر تاريخ زندگي اجتماعي غربيها را از روزي كه نهضت اخير آنان آغاز شد، مورد مطالعهي دقيق قرار ميدادند و رفتاري را كه با ساير امتهاي ضعيف داشتند مورد بررسي قرار ميدادند، بدون كمترين درنگي، حكم به توحش آنان ميكردند و ميفهميدند كه تمام ادعاهايي كه ميكنند و خود را مردم بشردوست و خيرخواه و فداكار بشر معرفي مينمايند همهاش دروغ و نيرنگ است و جز به بند كشيدن ملل ضعيف هدفي ندارند و... هيچ انساني كه سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نميدهد كه چنين جوامعي را صالح بخواند و يا آن را سعادتمند بپندارد؛ هر چند كه دين نداشته باشد.[2]
واقعاً چگونه طبيعت انساني راضي ميشود كه يك طايفه به نام متمدن و تافتهي جدا بافته بر سر ديگران تاخت و تاز نمايند و همهي هستي آنان را به تاراج ببرند و خونشان را مباح و مالشان را براي خود حلال بدانند و حتي به فرهنگ ديگران دست ببرند و همهي جنايتها را انجام دهند، آنگاه ما آنها را جامعهاي متمدن و پيشرفته بدانيم.
بله، مقتضاي رعايت انصاف اين است كه بگوييم افرادي كه صالح بودهاند بايد استثنا شوند و حق آنان پايمال نگردد؛ چون افكارشان به رنگ افكار فاسد ديگران در نيامده و فساد جامعه در آنها سرايت نكرده است و اين گونه افراد انگشت شمار در آن گونه جوامع بشري، مثل عضو زايد بودهاند كه در هيكل آن جامعه روييده باشند؛ چنان كه قرآن كريم همين انصاف را رعايت كرده و در آياتي كه اقوامي را مورد عتاب و سرزنش قرار ميدهد افراد صالح را استثنا ميكند.[3]
و اما در مسائل اخلاقي آنچه كه امروزه در غرب ميگذرد قابل بيان نيست. در فساد اخلاقي به حدي از انحطاط رسيدهاند كه عواطف انساني در بسياري از خانوادهها نابود شده است. علامه، منشأ همهي اين رذايل و مفاسد اخلاقي را در عدم اعتقاد به مبدأ هستي و توحيد خداوند ميداند و تا زماني كه اين اعتقاد در قلوب و نفوس آنان ثبات و استقرار پيدا نكند، هيچ تضميني براي اصلاح مسائل اخلاقيشان وجود ندارد.[4] آنچه امروزه بر نسل جوان ما لازم است، نخست، آگاهي به مباني فكري آنان و سپس مقابله با تهاجم فرهنگي است كه آنها عليه جوامع شرقي مسلمان به راه انداختهاند. كسي كه مدتها در مكتب علامه تحصيل نموده و بيش از بيست سال است كه در غرب زندگي ميكند، توصيهاش در اين زمينه به جوانان اين است كه: دنياي متجدد، به تدريج تباه شده و در صدد است همهي آنچه را كه مقدس و ديني است، از بين ببرد و به خصوص با اسلام به عنوان ديني كه از نگرش قدسي نسبت به زندگي و قانون الهي در برگيرندهي همهي افعال و اعمال بشر عدول نكرده است، مخالفت دارد. بيشتر آنان حدود دو قرن به اسلام ميتاختهاند و سعي داشتهاند كه دينشان را به مسلمانان تحميل كنند. آنان در دنياي متجدد با وجود اين كه ارزشهاي اخلاقي اين چنين در جامعه از دست رفته است و به طور علني اصول اخلاقي را زير پا ميگذارند، هنوز هم بيوقفه از جنبههاي گوناگون اخلاقي اسلامي مثل پوشاندن موي زنان، نقش زنان در جامعه، كيفيت پوشش آنها و ساير ارزشهاي اخلاقي، انتقاد دارند.
جوانان مسلمان بايد بدانند كه اين انتقادها بر نگرش نادرست اصالت فرد (اومانيسم) و اصالت عقل و جدايي انسان از خدا و ... مبتني است.[5] و اين نوع ديدگاهها از اصول ضد ديني برخاسته كه با اصول و پايههاي اعتقادي ما در تضاد است. بايد تلاش كنيم كه پايههاي اعتقادي خود را استحكام بخشيم و سعادت را در همان مسيري بيابيم كه بزرگان ديني و رهبران اعتقادي ما، با تلاش و زحمات فراوان براي ما ترسيم كردهاند؛ نه اين كه در مقابل انتقادات شديد غربيان حالت منفعلانه به خود گرفته، تحت تأثير همان مسلكي قرار گيريم كه غرب را به منجلاب تباهي انداخته است.
پی نوشتها:
[1]. علامه طباطبايي، روابط اجتماعي در اسلام، ص 45، و تفسير آيهي 200 سورهي آل عمران.
[2]. الميزان، ج 4، ص 109.
[3]. الميزان، ج 4، ص 108.
[4]. همان، ص 111.
[5]. سيد حسين نصر، جوان مسلمان و دنياي متجدد. ص 352 360.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه (بهار 1381)
تمام تعاليم اسلام بر مبناي اهداف عالي انساني تدوين يافته است و براي اين كه بتواند انسانها را به اين هدف متعالي برساند، دعوتش را از توحيد، آغاز و تمام قوانين خود را بر همين اساس تشريع نموده و معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن افزوده است.
اخلاقيات اسلامي در اسلام، با اندكي تجزيه و تحليل در قوس صعود به روح يكتاپرستي و توحيد برميگردد.[1]
در حقيقت ميتوان گفت كه صلاح اخلاقي به روحيهي توحيدي و همهي فسادهاي اخلاقي به روح ثنويت و ماديگرايي برگشت ميكند.
برخي با ديدن ظواهر غرب و برخوردها و رفتارهاي مردم آن سامان با يكديگر چنين حكم ميكنند كه آنان داراي فضايل اخلاقياند و جوامع آنها از بهترين جوامع بشري است و چنان شيفتهي غرب شدهاند كه به كلي مُهر تأييد بر كشورهاي غربي و مُهر بطلان به پيشاني جوامع مسلمان شرقي زدهاند.
پرسش ما اين است كه آيا واقعاً چنين قضاوت كلي در مورد اجتماع انساني صحيح است يا خير؟
در مقام پاسخ بايد ديد ملاك صلاح و فساد براي اين افراد چيست؟ آيا ملاك و معيار، رفتار شخصي افراد است و يا ميزان و ملاك، شخصيت اجتماعي افراد با يكديگر و با ديگران است؟ اگر ملاك صالح بودن يا فاسد بودن را، رفتار شخصي افراد يك جامعه با يكديگر بدانيم، اين سخن، درست است كه آنان ظواهر برخي از مسائل را رعايت ميكنند؛ ولي اگر ملاك را چيز ديگري بدانيم آنگاه كاملاً تلقي و برداشتها تغيير خواهد يافت.
توجه علامه (ره) و دقت ايشان در اين مسئله كه در راستاي ديدگاه و بينش عميق امام خميني(ره) نسبت به جوامع غربي است؛ براي نسل جوان ما بسيار آموزنده است. ايشان ميفرمايند:
به جان خودم سوگند، اگر جامعهي غرب را يك شخصيت ميديدند و اگر تاريخ زندگي اجتماعي غربيها را از روزي كه نهضت اخير آنان آغاز شد، مورد مطالعهي دقيق قرار ميدادند و رفتاري را كه با ساير امتهاي ضعيف داشتند مورد بررسي قرار ميدادند، بدون كمترين درنگي، حكم به توحش آنان ميكردند و ميفهميدند كه تمام ادعاهايي كه ميكنند و خود را مردم بشردوست و خيرخواه و فداكار بشر معرفي مينمايند همهاش دروغ و نيرنگ است و جز به بند كشيدن ملل ضعيف هدفي ندارند و... هيچ انساني كه سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نميدهد كه چنين جوامعي را صالح بخواند و يا آن را سعادتمند بپندارد؛ هر چند كه دين نداشته باشد.[2]
واقعاً چگونه طبيعت انساني راضي ميشود كه يك طايفه به نام متمدن و تافتهي جدا بافته بر سر ديگران تاخت و تاز نمايند و همهي هستي آنان را به تاراج ببرند و خونشان را مباح و مالشان را براي خود حلال بدانند و حتي به فرهنگ ديگران دست ببرند و همهي جنايتها را انجام دهند، آنگاه ما آنها را جامعهاي متمدن و پيشرفته بدانيم.
بله، مقتضاي رعايت انصاف اين است كه بگوييم افرادي كه صالح بودهاند بايد استثنا شوند و حق آنان پايمال نگردد؛ چون افكارشان به رنگ افكار فاسد ديگران در نيامده و فساد جامعه در آنها سرايت نكرده است و اين گونه افراد انگشت شمار در آن گونه جوامع بشري، مثل عضو زايد بودهاند كه در هيكل آن جامعه روييده باشند؛ چنان كه قرآن كريم همين انصاف را رعايت كرده و در آياتي كه اقوامي را مورد عتاب و سرزنش قرار ميدهد افراد صالح را استثنا ميكند.[3]
و اما در مسائل اخلاقي آنچه كه امروزه در غرب ميگذرد قابل بيان نيست. در فساد اخلاقي به حدي از انحطاط رسيدهاند كه عواطف انساني در بسياري از خانوادهها نابود شده است. علامه، منشأ همهي اين رذايل و مفاسد اخلاقي را در عدم اعتقاد به مبدأ هستي و توحيد خداوند ميداند و تا زماني كه اين اعتقاد در قلوب و نفوس آنان ثبات و استقرار پيدا نكند، هيچ تضميني براي اصلاح مسائل اخلاقيشان وجود ندارد.[4] آنچه امروزه بر نسل جوان ما لازم است، نخست، آگاهي به مباني فكري آنان و سپس مقابله با تهاجم فرهنگي است كه آنها عليه جوامع شرقي مسلمان به راه انداختهاند. كسي كه مدتها در مكتب علامه تحصيل نموده و بيش از بيست سال است كه در غرب زندگي ميكند، توصيهاش در اين زمينه به جوانان اين است كه: دنياي متجدد، به تدريج تباه شده و در صدد است همهي آنچه را كه مقدس و ديني است، از بين ببرد و به خصوص با اسلام به عنوان ديني كه از نگرش قدسي نسبت به زندگي و قانون الهي در برگيرندهي همهي افعال و اعمال بشر عدول نكرده است، مخالفت دارد. بيشتر آنان حدود دو قرن به اسلام ميتاختهاند و سعي داشتهاند كه دينشان را به مسلمانان تحميل كنند. آنان در دنياي متجدد با وجود اين كه ارزشهاي اخلاقي اين چنين در جامعه از دست رفته است و به طور علني اصول اخلاقي را زير پا ميگذارند، هنوز هم بيوقفه از جنبههاي گوناگون اخلاقي اسلامي مثل پوشاندن موي زنان، نقش زنان در جامعه، كيفيت پوشش آنها و ساير ارزشهاي اخلاقي، انتقاد دارند.
جوانان مسلمان بايد بدانند كه اين انتقادها بر نگرش نادرست اصالت فرد (اومانيسم) و اصالت عقل و جدايي انسان از خدا و ... مبتني است.[5] و اين نوع ديدگاهها از اصول ضد ديني برخاسته كه با اصول و پايههاي اعتقادي ما در تضاد است. بايد تلاش كنيم كه پايههاي اعتقادي خود را استحكام بخشيم و سعادت را در همان مسيري بيابيم كه بزرگان ديني و رهبران اعتقادي ما، با تلاش و زحمات فراوان براي ما ترسيم كردهاند؛ نه اين كه در مقابل انتقادات شديد غربيان حالت منفعلانه به خود گرفته، تحت تأثير همان مسلكي قرار گيريم كه غرب را به منجلاب تباهي انداخته است.
پی نوشتها:
[1]. علامه طباطبايي، روابط اجتماعي در اسلام، ص 45، و تفسير آيهي 200 سورهي آل عمران.
[2]. الميزان، ج 4، ص 109.
[3]. الميزان، ج 4، ص 108.
[4]. همان، ص 111.
[5]. سيد حسين نصر، جوان مسلمان و دنياي متجدد. ص 352 360.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه (بهار 1381)
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}